به گزارش راهبرد معاصر؛ این رشته سر درازی دارد. اصلاحطلبان افراطی وطنی به دنبال آن هستند با پیله کردن به طالبان و القای یک "همانی ایدئولوژیکی" میان جمهوری اسلامی و طالبان به یک شبیهسازی انتزاعی دست یابند. اما از قدیم گفتند کسی با پیله کردن به دیگران پروانه نمیشود. نوشتههای اخیر برخی فعالین رسانهای جبهه اصلاحات حکایت از آن دارد که جریان رسانهای اصلاحطلبان میخواهد برای تلقین وجود یک رابطه معنائی میان گفتمان انقلاب اسلامی و طالبان تلاش کنند تا ضرورت اقدام ایران برای اعلام یک مرزبندی گفتمانی با طالبان را به جامعه انقلابی ایران القا نموده و درنهایت نیز با کنشهای روانی و تبلیغی، افتراقات راهبردی موجود میان جمهوری اسلامی و طالبان را کمرنگ نشان داده و یا زیر سؤال ببرند.
این جریان رسانه ای تلاش دارد بدون ارائه کمترین نشانهای ، جمهوری اسلامی و طالبان را دو روی یک سکه نشان داده و این دو را از وجوه متنوع آرزوها، خطمشیها و شعارها کاملاً منطبق بر هم نشان بدهند تا از این آب گلآلود، ماهی مراد را صید کنند. آنها با کلیگوئی، استعارات مهمل و گفتمان سازی جعلی؛ تنها وجه تمایز ایران و طالبان را در نوع فقه و مذاهب خلاصه کرده و در لابهلای سفسطه گری های سیاسی، طالبان را متحد استراتژیک ایران معرفی مینمایند.
برای مثال علوی تبار، فعال سیاسی اصلاحطلب در مطلبی نوشته است: «جریان حاکم در جمهوری اسلامی ایران، نمیتواند با گفتمان غالبی در میان طالبان حاکم بر افغانستان مرزبندی گفتمانی کند. گفتمان جریان حاکم در ایران ازنظر آرزوها، خطمشیها و شعارها شباهتهای انکارناپذیری با طالبان دارد. اگر اصطلاحات و لهجهها را نادیده بگیریم، عمق این شباهت آشکارتر میشود. این شباهتها مانع نقد جدی طالبان از سوی ایران شده و میتواند تا همدلی آنها نیز پیش برود.» یا روزنامه سازندگی (ارگان حزب کارگزاران) در مطلبی نوشته است: «مرحوم هاشمی رفسنجانی در توصیف طالبان در سال 1377 ابراز میکردند که طالبان کاریکاتوری از تصویر جمهوری ایران بهعنوان یک جمهوری مردمسالار سازگار با اسلام است.»
امروز دهها دست از این مطالب کوتاه و بلند سفارشی و یا مخدوش را میتوان یافت که میخواهد با چشمبندی در روز روشن به تطبیق سازی ذهنی گفتمان انقلاب اسلامی با طالبان دست یابد.
در حقیقت پشتونها و طالبان بخشی از واقعیت موجود در افغانستان هستند و باید این واقعیت را در عرصه سیاست پذیرفت و چنین پذیرشی در حال حاضر برای همسایگان خوب و بد کشور افغانستان گریزناپذیر است اما بررسی نسبت تفکرات و مبانی جمهوری اسلامی با خاستگاه فکری طالبان در چارچوب تفکرات انحرافی ابن تیمیه و وهابیت گویای به بیراهه رفتن اصلاحطلبان است. میگویند دزد ناشی به کاهدان میزند.
ناشی گری تندروها در این تلاش بیحاصل مشهود است. تطبیق مابازاء تمدنی انقلاب اسلامی با خروجیهای طالبان بهسادگی خط بطلانی بر همانی ایدئولوژیکی و همسانی مبانی تئوریک و عملی موردنظر اصلاحطلبان میکشد.
درعینحال همه این تردستیهای رسانهای اصلاحطلبان در حالی است که جمهوری اسلامی به دلیل افتراقات حیاتی و تفاوت افقی کمترین نیازی برای اعلام مرزبندی با فرقه طالبان ندارد. گفتگو درباره اصالت و وارستگی الهی نظام اسلامی ایران و تبیین تفاوت ماهیتی آن با اعتبار طالبان نیازمند هیچ اثبات و گفتگویی نیست. اتفاقاً با عنایت به دستساز بودن هر دو جریان اصلاحات و طالبان و وجود اشتراکات فکری و رفتاری آن دو، تلاش برای تبیین و اثبات وجود چنین مرزبندی افتراقی میان آنها یک ضرورت اجتنابناپذیر است و بهواسطه سرچشمه تشکیلاتی یکسان غربی آنها، بایستی هر دو طیف را از یک جنس به حساب آورد مگر شواهدی دال بر جدائی ساختاری آنها به دست آید.
به نگاهی دیگر عمده منشأ نشر رسانهای چنین دیدگاهی فارغ از شیطنتهای سیاسی و جناحی اصلاحطلبان، بهطور مشخص در عدم شناخت گفتمان انقلاب اسلامی و ساختار طالبان از سوی اصلاحطلبان است. تعارضات و تفاوتهای ساختاری گفتمان جمهوری اسلامی با طالبان بهقدری عیان است که چنین وصلههای بی مبنا مطلقاً به جمهوری اسلامی نچسبیده و در همان روزهای نخست نشر با بیاقبالی نخبگان و آحاد جامعه به بوته فراموشی سپرده میشود. حق مداری، خدامحوری، طاغوتستیزی، پیوستگی دنیا و آخرت، جهانشمولی و فرا جغرافیایی بودن، عدالت گرایی، حمایت از مستضعفان و مظلومان جهان، اعتقاد به مردمسالاری دینی و جمهوریت و دموکراسی، دانشمحوری و علمگرایی، کمالجویی، اعتقاد به انتظار علوی و تلاش برای فراهم کردن زمینه ظهور و تشکیل حکومت جهانی مهدوی، جامعیت، عطوفت دینی، فراقومی و فرانژادی و فرامذهبی بودن، برخورداری از ذات معرفتی عمیق عقلانی وحیانی، تحولگرایی و تعالی خواهی، وحدتگرایی در جهان اسلام، نفی تفرقهافکنی و تکفیر سایر ادیان و مذاهب، معنویت طلبی و نوعدوستی، مبارزه با ظلم و استکبار، پرچمداری بیداری اسلامی، خودباوری، آزادیخواهی و استقلالطلبی، تلاش برای تمدن سازی دینی بخشی از مؤلفههای و شاخصههای اختصاصی گفتمان انقلاب اسلامی است.
بیشک گفتمان انقلاب اسلامی در اصول مترقی قانون اساسی تبلور عینی دارد. نظام ولایتفقیه، پیوستگی دین و سیاست، مردمسالاری دینی، مودت و دوستی با ملل مختلف و پیروان ادیان الهی، تساوی همگانی در برابر قانون، مخالفت ساختاری با هرگونه خشونت، ظلم و تجاوز و تعدی به دیگران تنها بخش کوچکی از این اصول متعالی است.
با فرض آن که طالبان کنونی با طالبان بیست سال پیش و قبل از حمله آمریکا هیچ تغییری نکرده باشد (که این فرض مد نظر اصلاح طلبان هست) آیا طالبان با نظریههای انحرافی و التقاطی قرن چهارمی ابن تیمیه، فقدان هویت مستقل و وابستگی مشهود به بیگانگان، سوابق دشمنی با مبانی اصیل دینی و اعتقادات دیگر مذاهب و فرق اسلامی، سوابق خشونتطلبی و کشتار افراد بیگناه، فطرت ستیزی، فرقهگرائی، مفتی گری و مرید پروری، فتنهانگیزی در جهان اسلام، دشمنی وجودی با آزادیهای مدنی و اصالت انسانی، حق حیات قائل نشدن به مخالفین و معارضین، بیاعتنائی به حقوق زنان، علم ستیزی، دانش گریزی و دشمنی با تحصیلات آکادمیک، داشتن تفسیر شخصی از عدالت، بیاعتقادی به آزادی توأم با مسئولیت، اخلاق گریزی، قبیله گرایی و داشتن هویت قبیلهای بهجای هویت اسلامی و قابل قیاس با جمهوری اسلامی با ویژگی هایی که در سطور بالا برشمرده شد ، می باشد؟
اینها در حالی است که طالبان با نگاهی راهبردی به عنوان یک قوم اکثریت (پشتون) در افغانستان قابلتعریف است. در حقیقت طالبان فاقد گفتمان بوده و صرفاً تلاش دارد در قالب اسلام (با ویژگی هایی که برشمردیم) آموزههای خود را حاکم سازد.
به لحاظ تئوریک و اجرائی طالبان مجموعهای قبیله گرا است که قدرت خویش را نه از نظام دینی بلکه از قدرت اکثریت بودن و همچنین مخالفت مردم با فساد گسترده دولت اشرف غنی و حمایتهای یک کشور خاص در منطقه دریافت میدارد. فراز و نشیبهای پیش رو حکایت از آن دارد که دوام و بقای این حاکمان جدید در افغانستان بسته به میزان عملی شدن ادعاهای آنان در تغییر دیدگاه ها و رفتار آنها غربیها بستگی دارد. امروز حضور طالبان در عرصه سیاست افغانستان نه به دلیل ظرفیتهای گفتمانی و ساختاری بلکه هدیهای از سوی دولت آمریکا است که در حال شکلگیری بر روی ویرانههای به یادگار مانده از تجاوز و توحش بیستساله آمریکا در خاک افغانستان است و عدم تقابل مردم با جریان طالبان را باید از این زاویه نگریست . سیاست نظام جمهوری اسلامی در مقابل حاکمان جدید کابل بر همان اصلی استوار باشد که مقام معظم رهبری در فرمایشات خود فرمودند که : ما طرفدار ملت افغانستان هستیم. دولتها می آیند و میروند. آنکه باقی میماند، ملت افغانستان هستند. و نوع رابطه ما با دولتها بستگی دارد به نوع رابطه آنها با ما. انشاءالله خداوند وضع ملت افغانستان را به بهترین وجه قرار دهد.